وبلاگ نویس باشی...وبلاگهای زیادی بخوانی...دلت بخواهد با نویسنده های خوب حرف بزنی...ارتباط برقرار کنی...دوست بشوی...دوست بشوند برایت...ولی نتوانی...یک حس لعنتی نتوانستن در تو هست...که از اقدام به اینکار جلوگیری میکند...
وبلاگ نویس بودی...وبلاگهای زیادی میخواندی...ولی فقط برای یکی از آنها کامنت میگذاشتی...حرف میزدی...دوست شدی...دوست شد...رفیق شدی...رفیق شد...محبوب شد...تمام حرفهای نگفتنی را به او میگفتی...و یک روز که مثل روزهای دیگر عادی به نظر میرسید...فهمیدی که دیگر اویی وجود ندارد...
وبلاگ نویس باشی...وبلاگهای زیادی را بخوانی...ولی نتوانی کامنت بگذاری...یکی اسمش...یکی نوشته هایش...یکی احساساتش...یکی عکس های هنری اش...یکی اسم وبلاگش...تو را یاد اویی که دیگر نیست بی اندازد...و تو آنقدر دلتنگ باشی که چشمهایت خیس شود...و صفحه های باز شده دیگر وبلاگها را ببندی...و به خودت قول بدهی...غیر از بعضی موارد هیچوقت برای هیچ وبلاگ نویسی کامنت نگذاری...
وبلاگ نویس باشی...وبلاگ های زیادی بخوانی...ولی از وبلاگ نویسها بترسی...از رفتن های یهویی شان...احساسی زجر آور...تلخ...و آزار دهنده...
There's a million reasons why I should give you up +
...But the heart wants what it wants