جمعه ۲۹ مرداد ۹۵
قتی شنیدم داره میره امریکا...برای چند ماه تو بهترین دانشگاه اونجا درس بخونه...خیلی خوشحال شدم...راستش یکمی هم حسودیم شد...شاید اگه تو گذشته بیشتر تلاش میکردم...اگه عشقی نبود که درد بشه رو دلم...اگه حالم خوب می بود...و هزاران اگه و امای دیگه...منم الان کنارش بودم...آخرش هم به این نتیجه رسیدم که...میون همه ى آدمهای اطرافم...همه ى عزیزانم...فقط خودش بود که لایقش بود...که به اینجایی که هست برسه...به جای همه ى ما خوشبخت باشه...