من به تو خونه موندن عادت دارم...اصلا دوست دارم که تو خونه باشم...و نرم بیرون بین آدمها...این روزا برای من اصلا سخت نمیگذره...ولی خانواده ام نهه...اونا عادت ندارن...اونا حوصله شون سر میره...این روزا تبدیل به یه مامور بهداشت عصبی شدم که همش مواظبم بقیه بیرون نرن...دستشونو بشورن...و کارای بهداشتی لازمو انجام بدن...
ولی...خیلی ها رعایت نمیکنن...خیلی ها فکر میکنن شوخیه...و باعث شدن ویروس بیشترو بیشتر منتشر بشه...برای همین دلم میخواد یه گروه شکار تشکیل بدم با اسلحه هایی که گلوله اش مواد بیهوشیه...بریم تو جاده ها مستقر بشیم هر کیو با ماشین دیدیم بزنیم...بیهوش که شدن مامورا بیان جمعشون کنن ببرن اونارو به یه انبار یا کارخونه متروکه...همه این بی شعورا یک جا جمع بشن...بهشون فقط آبو غذا برسه...زنده بمونن...تا این دوران تمام بشه...تا یاد بگیرن برای جان انسانها ارزش قائل باشن...هرچند که خودشون انسان نیستن...!!
+ ترجیحم این بود که بعد از جمع آوریشون...همه شونو منفجر کنیم تا از دستشون راحت بشیم...ولی خواستم خیلی خشن نباشم...ولی اگه بینشون بیماری باشه کمکی بهشون نمیکنیم تا زجرکش بشن همه شون...!!حالا کی میاد بریم شکار...!!