جُغدِ سفید

اینم یک درد دیگه!

و...سرماخوردگی نشان داد که زندگی از آنچه که شما فکر میکنید...مزخرف تر است...

با 20 کیلو افزایش وزن راضی میشن فکر کنم|:

باید یک ارتباط تصویری با....مغز...معده...و استخوانهای مچ دست و کتفم برقرار کنم...بهشون بگم عزیزانم مشکل چیه...به من بگین...حلش میکنم...چرا انقدر درد میگیرین آخه...خسته شدم...

در همین راستا یکی از عزیزانم اظهار داشتند که...علت این دردها چیزی نیست جز غذا نخوردن...

من نمیدونم چطوری باید غذا بخورم که...این عزیزان فکر نکنند هر مشکلی که برای من پیش میاد...بخاطر تغذیه است...

عیدانه |:

مثلا تو ایسنتا...کمپین ضد عید تشکیل بدم...

هشتگ...حالم از عید بهم میخوره...

هشتگ...عید مزخرف...

هشتگ...سال نو و مشتقاتش باهم برن به درک...

و ازاین حرفا...

حالا خوبه بزرگ نیستند!

میتونم یک مستند زنده...با عنوان..."حمله ى سوسکها به آشپزخانه"...بسازم...

هنرهای تخیلی!

غیر از هنر شیرین نوشتن و تخلیه ى مغز عزیزم...هنر دیگه ای هم دارم...نقاشی کشیدن...این هنر در تک تک سلولهایم جاری شده...و روی هرچیزی که بشود پخش میشود...(بسی بی معنی است جمله ها شما خود را ناراحت نکنید)...

و این گونه بود که بعد از تلاش های فراوان...و سنگ رو سنگ گذاشتن های فراوان...پیجی در اینستا تاسیس نموده...تا هنرهای تخیلیه خود را به فروش بگذارم...از شما دعوت میکنم که بازدید کرده...و اگر دوست داشتید فالو نمایید...خوشحال میشوم...

Colorful world 

...My name is

مهمان های بی حاشیه و آرام را دوست دارم...آنهایی که فقط می آیند تا از بودنها لذت ببریم...نه سوال از گذشته ات میپرسند...نه از آینده ات و برنامه های زندگی ات...سرشان در کار خودشان است...

بچه اش بهار به دنیا می آید...من هم که عاشق اسم انتخاب کردن...در آن میان خودم عاشق یک اسم شدم...حسش...بنظرم همه ى اسم ها حس دارند...که وقتی یکی صدایت میزند آن را احساس میکنی...

الیانا...اسم سومیست که برای خودم انتخاب کرده ام...من خیال پردازی و فانتزی مادر شدن را ندارم که وقتی یک اسم را دوست داشتم آن را برای بچه ى نداشته ام کنار بگذارم...به این معتقدم که آدمها باید در انتخاب اسمشان آزادی داشته باشند...که اصولا ندارند متاسفانه...

اگر روزی رفتم...به همه ى آدمهای آنجا میگویم که الیانا صدایم بزنند...

کیفیت را احساس کنید!

قبل از عوض شدن شیشه ى عینک...همه چیزو با کیفیت 480 میدیدم...

حالا که عینک با شیشه های جدیدش به دستم رسیده...همه چیزو با کیفیت 1080 اچ دی میبینم...

شیشه سس،قوطی رب،چوب بستنی،دمپایی پاره|:

به درجه ای از خلاقیت رسیدم که...از دور ریختنی ها میتونم یک چیزی درست کنم...

شب گذشته...داشتم برای قوطی تن ماهی که تو دستش بود نقشه میکشیدم...البته به این نتیجه رسیدم که برای بوی بدش نمیشه کاری کرد...و بیخیال این مورد شدم...

نظریه یک آدم عینکی...

زندگی بدون عینک...به اندازه زندگی بدون عشق...بدون هدف...و بدون پول...سخته...

از این احساس بیزارم...

دوستت دارم های دیر...از آنها که دیگر دردی را درمان نمی کنند...دیگر مرهم نیستند...دیگر به شنونده آرامش نمی دهند...دیگر هیچ حسی ندارند...دیگر درک نمی شوند...

دوستت دارم های دیر...از آنها که فقط با خودت میگویی کاش به موقع تر بود...کاش هیچ وقت گفته نمی شد...کاش فراموش کنی...

دوستت دارم های دیر...که بخاطرش تمامت را زیرورو میکنی تا کمی...فقط کمی حس پیدا کنی...نیست...دوستت دارمی که جوابش جایی در گذشته در تو دفن شده...

نون و پنیر یا نون و موز حتی!

فقط منم که موقع شام...برای نیمه شب یک تکه نون نگه میدارم...یا آدم دیگه ای هم هست...!!


آهنگهای یادآورنده!

بعضی آهنگها نه برای گوش دادنه...نه برای حذف کردن...میمونه تو گوشی برای رد شدن...!

انگیزه بخشی به خودم!

آدمی که به سمت تکراری شدن پیش میره باید سکوت کنه...حتی غر زدن هام هم بنظرم تکراری شده...سر درد داشتن ها...نوشتنم...هیچ چیز جدیدی شاید نباشه که بتونم راجع بهش بنویسم...البته ناامید نیستم...انقدر تو ذهنم سرچ میکنم تا اون گوشه کنارها یک چیز جدیدی کشف بشه برای نوشتن...برای زندگی...برای ادامه دادن...باید جلوی گریه کردنهای بی معنی گرفته بشه...بی حوصلگی ها...بی اعصابی ها...من قرار نیست غصه نداشتنهامو بخورم...غصه حسهای از دست رفتمو...باید تلاش کنم...دوباره و دوباره...هر بار که کم میارم...دوباره شروع کنم...بدون اینکه فکر کنم شاید از طرف دیگران مسخره بشم...یا حتی باز هم شکست بخورم...مهم نیست...حداقل از شروع و تلاش دوباره ام لذت میبرم...



+ پیشنهاد سریالی(کره ای): Goblin  

چالش بازی...

همینطور که طبق معمول وب گردی میکردم...یهو دیدم...یک عده از دوستان نویسنده...دارن بازی میکنن...یهو منم دلم خواست...چون چند روز قبلش از میزکارم عکس گرفته بودم گذاشته بودم اینستا...گفتم خب اینجا هم میذارم...البته این عکس به صورت کاملا یهویی امروز گرفته شده...و چون نتونستم از بیان آپلودش کنم...لینکشو میذارم...و باز هم چون با گوشی هستم اصلا نمیدونم سایزش چطوریه...

حس آدمیو دارم که میبینه چند نفر راجع به چیزی بحث میکنن...بعد اونم یهو میپره وسط بحث میگه منم نظرمو بگم...

و در آخر...از آنجایی که تبلیغات درست رمز موفقیت شروع یک کار هست...در نتیجه...طرح بدید سنگ تحویل بگیرید...


لینک 




چرا؟!چون شوفاژها را روشن نمیکند|:

هیچوقت...خانه ای که صاحب خانه اش یک خانم پیر و تنهاست...را اجاره نکنید...

خانم پیر و تنها...اعتقاد دارد هوا هنوز گرم است...در صورتی که ما هرگونه لباس گرمی که داشتیم را پوشیده...و باز هم احساس سرما میکنیم..

در حال مرور داروهای اعصاب!

هر آدمی باید یکیو به عنوان...دیازپام تو زندگیش داشته باشه...باید...

غم دوری...

هفت هزارو هفتصدو هفتادو هفت کیلومتر...از خوده واقعیم فاصله دارم...

از فردا پیاده شروع کنم...بنظرتون چقدر طول میکشه بهش برسم!؟...

Designed By Erfan Powered by Bayan