پر از حرفم...نه میتونم بنویسمشون...نه میتونم...به هیچ آدمی بگم...نه اینکه گفتنی نباشه...نه...دلم نمیخواد...بگم که چی بشه...وقتی درک نمیشه...اصلا قرار نبود اینطوری بنویسم...این سیزده روز غمش زده بالا...شاید هنوز متعجبم...
زوج هفتادو چهاری دو پست قبل...یک پیج دو نفره زدن اینستا...به من هم درخواست فالو دادن...قبول کردم...عکس اولشون از عقد...عکس دومشون از اولین سیزده به در...عکس سومشون احتمالا اولین سفر دو نفره مثلا...و همینطور ادامه داره تا اولین هاشون تموم بشه...یادم باشه هیچوقت پیج دو نفره نزنم...من برای خودم یک اسکرپ بوک دو نفره درست میکنم...(حسش نیست که توضیح بدم اسکرپ بوک چی هست)...همه ى اولین دونفره هامو هم با خودش با هم مینویسیم تو اون دفتر...یعنی چی بیان بخونن لایک کنن...به به بگن...عکس دو نفره بد نیست...ولی نه اولین ها که باید بین خودتو خودش باشه...
روز سیزدهمی که گذشت...خونه بودم...کنار کفشدوزکهام...باهم حرف میزدیم...خوشگلشون کردم گذاشتمشون کنار...یک انیمه دانلود کردم...بنظر جالب میاد...ولی زیرنویسش با تصویر هماهنگ نیست...حدودا هفت هشت قسمت پشت هم دیدم...بعدش به عنوان عکاس دو عزیزو همراهی کردم...رفتیم پارک...سبزه گره زدن...سبزه گره نزدم...عکسهای خوبی ازشون گرفتم...راضی بودن...
سریال دیوار به دیوار چقدر خوبه...بازیها همه خوب...و داستان غیر تکراری...همین که ازدواجو طلاقو خیانت موضوعش نیست...واقعا خوبه...هرچند از پژمان جمشیدی فوتبالی به علت پرسپولیسی بودنش خوشم نمیومد...ولی ورژن بازیگرش واقعا عالیه...انگار از اول بازیگر بوده...
قرار بود این مدت مونده به کنکور تست بزنم...ولی یهویی سفارش گرفتمو مشغولم...آخرین باریه که میخوام کنکور بدم...دیگه نه حوصلشو دارم...نه حالشو...اینقدر هم نقاشی میکشم تمام ذهنم پر از تصویره نمیتونم تمرکز کنم برای درس خوندن...
یک شعر خوندم...تمام کلمه به کلمش انگار برای من گفته شده...شاید بنویسمش بعدها...یک شاعر اگه اشتباه نکنم لبنانی هست...شعر انگلیسی میگه...عاشقشون هستم...یک کتاب هم داره...کاش بتونم پیداش کنم...
و دارویی هست به نام سریال کره ای...برای آرامش و شاد شدن روح...
فکر میکنم به اندازه تمام این سیزده روز حرف زدم...اصلا هم نمیدونم چی گفتم...حالا میخونم و شاید ویرایش کردم...